«وقتی برق نیست، تئاتر هم دغدغه نیست!» این جمله نه از سر شوخی بود و نه بیفکر. جملهای بود که از دل واقعیتهای این روزهای تئاتر بیرون اومد؛ واقعیتی تلخ که فرهنگ همیشه باید صبر کنه تا ناترازیهای "مهمتر" تموم بشن.
در این گزارش هنرمندان دغدغههایشان را گفتند، دغدغههایی که تلخ بود. یکی از آنها گفت که: «چطور میشه شهری رو اداره کرد که سالن استاندارد تئاتر ندیده؟ چطور میشه از نسلی انتظار تئاتر حرفهای داشت، وقتی هنوز نمیدونه یه سالن استاندارد چه ویژگیهایی داره؟»
یکی دیگر گفت: «سالهاست از ساخت سالن فرهنگی در این شهر حرف میزنن، اما هنوز کلنگش زمین نخورده. همون سالنهای دولتی موجود هم سالهاست در سکوت و بیبرنامگی رها شدن. نه حمایت درستی هست، نه مدیریت منسجم، نه حتی پاسخگویی در قبال خسارتهایی مثل قطعی برق یا کنسلی اجراها.»
و هنرمند دیگری گفت: « گروههای تئاتری هم صدا نیستن. نه صنف فعالی دارن، نه اتحادی که ازشون حمایت کنه. این بیسروسامانی باعث شده حتی وقتی مشکلی پیش میاد، صدایی از بدنهی تئاتر شنیده نشه، چون هرکسی درگیر حل مسئلهی خودش شده، بیهیچ پناه و پشتوانهای.»